گرجیان ایران در تاریخ

گرجیان ایران قومی سخت کوش و سازنده (از تبار الله وردیخان گرجی که سازنده سی وسه پل اصفهان می باشد)

گرجیان ایران در تاریخ

گرجیان ایران قومی سخت کوش و سازنده (از تبار الله وردیخان گرجی که سازنده سی وسه پل اصفهان می باشد)

زندگی نامه علی اسفندیاری( نیمایوشیج)

علی اسفندیاری با نام هنری « نیما یوشیج » پدر شعر نوی پارسی و آغازگر فصلی نوین در ادبیات منظوم . روستایی زاده ای اهل یوش مازندران بود . خودش در زندگی نامه ی خود نوشتی که به سال 1325 نگاشته می گوید : ... در سال هزار و سیصد و پانزده هجری قمری (1276 شمسی ) ابراهیم نوری ـ مرد شجاع و عصبانی ـ از افراد یکی از دودمان های قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم . پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گله داری خود مشغول بود. در پانزدهمین سال زمانی که او در مسقط الراس ییلاقی خود « یوش » منزل داشت , من به دنیا آمدم . پیوستگی من از طرف جده به گرجی های متواری از دیر زمانی در این سرزمین می رسد.

                                                                        

                                                                nima yushij

                                                         

زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق ـ قشلاق می کند و شب بالای کوه ها ساعت های طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند. »

اقوام نزدیک علی , او و برادرش را به مدرسه ی کاتولیک سن لوئی در تهران فرستادند و وی در آن جا زبان فرانسه را آموخت . هر چند خاطرات خوشی از دوران مدرسه ندارد , اما در همین دوران است که به تشویق معلم خود نظام وفا به شعر روی می آورد. نیما یوشیج در ابتدا به سبک کهن خراسانی شعر می گفت که به تعبیر خودش « همه چیز در آن یک جور و به طور کلی دور از طبیعت واقع و کم تر مربوط با خصایص زندگی مشخص گوینده وصف می شود. »

اما پس از چندی , ورود او به دنیای ادبیات فرانسه افق های جدیدی در فراسوی نگاه او گسترد . در سال 1300 منظومه ای به نام « قصه ی رنگ پریده » انتشار داد که در واقع سرآغاز شعر نوی نیمایی است و در همان سال منظومه ی « افسانه » را سرود که قسمتی از آن در روزنامه ی میرزاده ی عشقی به چاپ رسید.

نیما می گوید : « در اشعار آزاد من وزن و قافیه به حساب دیگر به کار گرفته می شوند. کوتاه و بلند شدن مصرع ها در آن ها بنا بر هوس و فانتزی نیست . من برای بی نظمی هم به نظمی اعتقاد دارم . هر کلمه ی من از روی قاعده ی دقیق به کلمه ی دیگر می چسبد. شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است .

مایه ی اصلی اشعار من , رنج است . به عقیده ی من گوینده ی واقعی باید آن مایه را داشته باشد. من برای رنج خود شعر می گویم . فرم و کلمات و وزن و قافیه , در همه وقت برای من ابزارهایی بوده اند که مجبور به عوض کردن آن ها بوده ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد. »

نیما یوشیج شاعری اجتماعی بود و در بسیاری از شعرهای خود به زبان غیرمستقیم , محیط وحشت ستمشاهی را نمایانده است . او با وجود ارائه ی سبک و شیوه ی نو , از مدافعان جدی ادب و هنر اصیل ایران بود. اما به خاطرنو گرایی اش مورد نقد فراوان واقع شد. به گفته ی خودش :

« من مخالف بسیار دارم . چون من به طور روزمره دریافته ام . مردم هم باید روزمره دریابند. این کیفیت تدریجی نتیجه ی کار من است . مخصوصا بعضی از اشعار مخصوص تر به خود من برای کسانی که حواس جمع در عالم شاعری ندارند , مبهم است . اما انواع شعرهای من زیادند. چنان که دیوانی به زبان مادری خود به اسم « روجا » دارم . می توانم بگویم من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد , بدون سر و صدا می توان آب برداشت . »

نیما یوشیج در سال 1338 پس از بازگشت از سفری به یوش , در اثر ابتلا به ذات الریه درگذشت .

آی آدم ها

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتید دست ناتوانی را

تا توانایی بهتر پدید آرید

آن زمان که تنگ می بندید

بر کمرهاتان کمربند

در چه هنگامی بگویم من

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان

آری آدم ها که بر ساحل بساط دل گشا دارید

نان به سفره , جامه تان بر تن

یک نفر در آب می خواند شما را

موج سنگین را به دست خسته می کوبد

بازمی دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر رمان بی تابی اش افزون

می کند زین آب ها بیرون گاه سر گه پا

آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید

موج می کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می گردد چنان مستی به جان افتاده , بس مدهوش

می رود نعره زنان ; وین بانگ باز از دور می آید :

« آی آدم هالله »

و صدای باد هر دم دل گزاتر

در صدای باد بانگ او رساتر

از میان آب های دور یا نزدیک

باز در گوش این نداها

« آی آدم هالله »

منبع:

http://www.jomhourieslami.com/1385/13850331/13850331_jomhori_islami_11_honar_va_adabiat.HTML

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد