فریدونشهر تنها شهری در ایران که 400 سال است در آن قتل اتفاق نیفتاده
وبلاگ > درویش، محمد - چند نفر از ما میدانیم که شهری در ایران وجود دارد که مردمانش تاکنون دستکم در طول 400 سال گذشته، تیغ بر روی هم نکشیده و حاضر به قتل هیچیک از همنوعان همشهری خود نشدهاند؟ چگونه است که در فریدونشهر اصفهان، مردمان هموطن ما یاد گرفتهاند که کینههاشان را روی یخ بنویسند؟ چرا نباید سلوک این مردم دوستداشتنی را در پهنهی گیتی معرفی و تکثیر کنیم ...
هفته گذشته به بام ایران رفته بودم ... نه! اشتباه نکنید؛ بام ایران نه سمیرم است، نه بروجن، نه شهرکرد و نه بیجار. بلکه فریدون شهر با 2530 متر ارتفاع از سطح دریا در جوار شاهان کوه، رفیعترین سکونتگاه ایران است. سکونتگاهی که بیش از 400 سال است که در آن 5 قوم ترک، لر، فارس، ارمنی و گرجی در کنار هم میزیند و شگفتا که تاکنون هیچ گزارش قتلی از این منطقه به ثبت نرسیده است! راز ماندگاری آرامش و دوام لبخند و پراکنش مهر در میان مردمان نیک اندیش این دیار چیست؟
لطفاً اندکی در بارهی ویژگیهای فریدونشهر و مردمان دوستداشتنیاش در باختر استان اصفهان بیشتر بیاندیشید. زیرا به زودی میخواهم شما را از راز بزرگی آگاه کنم.
لینک مطلب: http://www.khabaronline.ir/detail/361901/weblog/darvish
گپی با محمدعلی کشاورز از گرجستان تا نصف جهان
« اگر شاهعباس صفوی نبود، امروز سینمای ایران هنرپیشهای به نام محمدعلی کشاورز نداشت ». تعجب کردید؟ اما واقعیت دارد، این را خود کشاورز به ما گفت. واقعیت این است که محمدعلی کشاورز از تبار همان «گرجستانی»هایی است که شاهعباس آنها را حدود 300سال قبل با زبان خوش یا بعضا ناخوش(!) به اصفهان آورد.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، اگر شاهعباس نبود، شاید امروز محمدعلی کشاورز، همان خوابگزار اعظم سلطان و شبان، شعبان استخوانی هزاردستان، اسداللهخان پدرسالار، محمدابراهیم فیلم مادر، اتابک ناصرالدین شاه و... در خیابانهای تفلیس قدممیزد یا برای خودش کشاورزی میکرد و حتی شاید هم ایران را با یکی از کشورهای عربی اشتباه میگرفت.
محمدعلی کشاورز با وجود کهولت و کسالت، با روحیهای شاد، در
آپارتمانی در شهرک غرب
ـ که با سبک و سیاق سنتی و قدیمی تزئین شده ـ در کنار دهها قاب عکس قدیمی و خاطره خوب از 80
سال، زندگی میکند. گفتوگوی جامجم با آقای بازیگر را از نظر میگذرانید.
آقای کشاورز! این فامیل کشاورز چطور انتخاب شد؟ اجداد شما کشاورز بودند؟
نام فامیل ما قبلا اصلانی بود، ما نوادههای امیراصلان خان ارمنی که در زمان شاهعباس از گرجستان آمده و مسلمان شده بودند، هستیم.
پس این چشمهای خاکستری شما یادگار گرجستان است؟
بله، ارث آنهاست. پدر من فامیلش را عوض کرد و چون کشاورز بود و کشاورزی میکرد نام خانوادگی ما را «کشاورز» گذاشت.
شما متولد سال 1309 هستید و فکر میکنم اولین خاطره شما برمیگردد به شهریور 1320 و هجوم متفقین به ایران، به نظرم بهتر است این بخش از تاریخ را از زبان محمدعلی کشاورز بشنویم و شما آن را روایت کنید. شما در آن زمان کجا بودید، یادتان میآید؟
آن زمان که ما در اصفهان بودیم، جنگ شروع شد، به این صورت هم نبود که خبر دهند، رسانه نبود، رادیو و تلویزیون هم نبود، یادم هست که نگاه میکردیم و هواپیماهای متفقین را برفراز آسمان میدیدیم، این هواپیماها اعلامیه پخش میکردند و این برایمان عجیب بود.
آن موقع چندسال داشتید؟
حدود 11 سال.
در اصفهان مثل تهران در زمان جنگ جهـــانی دوم قحطی شد؟
خیر، اصفهان مثل تهران قحطی نشد، ولی چیزی که در آن موقع کم بود قند و شکر بود، ما که مدرسه میرفتیم مدیر مدرسه بچهها را هفتهای یک بار جمع میکرد و به تکتک دانشآموزان یک جعبه پولکی میداد.
چرا؟
چون قند و شکر کم
بود، به جای قند، بین دانشآموزان پولکی پخش میکردند.
مدیر این پولکیها را از جیب خودش میداد؟
نه، از بودجه وزارت
فرهنگ بود، ما هم میبردیم خانه و بهجای قند با چای میخوردیم.
شفافترین خاطرهای که از جنگ جهانی دوم یادتان میآید؟
یک روز داشتیم میرفتیم مدرسه، مدرسهمان هم در محله جلفای اصفهان بود، دیدیم که کامیونهای عجیب و غریب پر از سربازهای خارجی و در حال عبور از خیابانهای شهر هستند، مردم هو میکشیدند و سنگ میزدند، سربازهای سوار بر کامیون هم به سمت مردم آدامس پرت میکردند که البته کسی این آدامسها را برنمیداشت، مردم وقتی این کامیونهای متفقین را میدیدند شعار «مرگ بر انگلیس» و «مرگ بر روس» میگفتند و بعضا فحشهای بد و ناموسی هم به آنها میگفتند.
آن زمان زایندهرود مثل حالا خشک نشده بود، بچهها میرفتند از کنار زایندهرود ریگ و سنگ برمیداشتند، دست به دست میدادند یا پیراهنهایشان را پر از ریگ و سنگ میکردند و میآوردند جایی که کامیونها در حال رد شدن بودند و به سمت کامیونها پرتاب میکردند. مردم اصفهان در این موقع، چندبار تظاهرات ضدبیگانه داشتند. به هرحال متفقین از اصفهان گذشتند. این خاطره را خیلی خوب به خاطر دارم.
یعنی برخلاف تهران که قحطی شد، اصفهان این اتفاق نیفتاد؟
بله، این طور بود.
این به خاطر خصوصیات اصفهانیها بود؟
بله، مردم اصفهان طوری همبستگی داشتند که مثل سایر شهرهای ایران در زمان جنگ جهانی دوم دچار قحطی نشدند، هنوز هم اصفهانیها این طوری هستند و هوای هم را دارند.
بعد از عبور متفقین از اصفهان، حال و هوای شهر چطور بود؟ هرج و مرج اتفاق افتاد؟
نه، مردم
اجازه هرج و مرج ندادند، مدتی بعد گروههایی را برای اسکان به اصفهان آوردند
که بعد فهمیدیم آنها لهستانی هستند. مردم اصفهان هم وقتی فهمیدند که این
لهستانیها آواره و گرفتار هستند، با همه مشکلات و کمبودهایی که داشتند،
خیلی به آنها کمک کردند.
لهستانیها در کجای اصفهان ساکن بودند؟
آنها در باغهای محله جلفا که ارمنینشین بود، ساکن شدند، مردم اصفهان برایشان غذا درست میکردند و برای آنها میآوردند و یک مسالهای که خیلی جالب این بود که مردم اصفهان از زنها و دخترهای لهستانیها به طور خاص مواظبت میکردند که اراذل و اوباش دنبال دختران و زنان آنها نیفتند.
این مواظبت طوری بود که در همان موقع چند تا از ارامنه جلفا با این لهستانیها ازدواج کردند، آن موقع هم که به این اندازه پاسبان نبود، خود مردم و جوانهای اصفهان مواظب این لهستانیها بودند، در حالی که مردم اصفهان اصلا با متفقین خوب نبودند و همان طور که گفتم به کامیونهای متفقین سنگ میزدند اما حواسشان به این لهستانیهای آواره هم بود.
یک نکته جالب دیگر هم در
مورد این لهستانیها این بود که وقتی از ایران رفتند، بعضیهایشان به نیوزلند
رفتند و در آنجا پارکی به نام اصفهان درست کردهاند به یاد خاطراتشان از
اصفهان ما.
آقای کشاورز! خودتان تاحالا دعوا کرده بودید در
این دوره نوجوانی؟ چون بعضی نقشهای شما مثل شعبان استخوانی طوری است که
آدم باور نمیکند شما دعوا و کتـــککاری بلد نباشید!
بله، اتفاقا خاطره خیلی جالبی از این دوره دارم. سال 1329 عروسی شاه با ثریا بود، عدهای از اقوام لر بختیاری میآمدند که بچهها آمدند و خبر آوردند که برخی اراذل مزاحم دخترها شدند و به اصطلاح دنبال دخترها افتادند.
ما هم که در اصفهان بودیم همراه دوستانمان به دخترها گفتیم این مزاحمها را بکشانند در کوچهای، ما هم رفتیم و حسابی کتکشان زدیم و فرار کردیم، شب که در خانه بودیم، دیدم در میزنند، به بابایم قضیه مزاحمت برای دخترها و کتک زدن مزاحمها را گفتم، پدرم هم گفت هیچ نگران نباش! با هم رفتیم کلانتری آن جوانهای مزاحم هم با سرو کله باندپیچی شده آمدند، بازپرس از من پرسید چه کسانی اینها را کتک زدند؟
گفتم فقط من بودم! فردایش ما را بردند به دادگستری و ما چند نفر را
زندانی کردند، بابایم با جمعیت زیادی آمده بود در دادگستری که ما را آزاد
کنند، اینقدر ماجرا بالا گرفت که استاندار اصفهان میان جمعیت رفت و قول داد
که ما را آزاد کنند، پدرم حتی به این هم راضی نشد و گفت باید آن بازپرس
هم عوض شود، ما را آزاد کردند و آن بازپرس را بلافاصله به سیرجان منتقل
کردند.
از همکلاسیهای شما در اصفهان کسی به خاطرتان هست؟ آدم معروف و موفقی بین
آنها هست؟
ما به مدرسه ادب میرفتیم که هرچی هم که داریم از آن مدرسه و از استادان و بزرگان آن موقع آقای کتابی، جهاداکبر و شفیعی را داریم. یک معلم هم داشتیم به اسم حجتالاسلام اشراقی که به ما عربی درس میداد. در مدرسه ادب انجمن تئاتر، ادبی و ورزش داشتیم. در واقع جرقههای فعالیت هنری ما از اینجا زده شد، از همکلاسیهایمان در مدرسه ادب آقای مهندس حقوقی بود که جزو مهندسین ناب و درجه اول کشاورزی است که البته الان بازنشسته شده ولی حوزه تخصصی مطالعاتش راجع به دلایل خشک شدن رودخانه زایندهرود است.
دیپلمم را که گرفتم، پدرم مجبور شد بیاید تهران، ما هم به تهران آمدیم و من رفتم خدمت وظیفه، این میشود حدود سالهای 1332.
کجا خدمت کردید؟
خدمت وظیفه در همین پادگان سرآسیاب بود.
چطور پایتان به دنیای حرفهای سینما ، تئاتر و هـــنر باز شد؟
موقع خدمت سربازی، بعد از دوره آموزشی در سرآسیاب بهکرمان منتقل شدیم، برای اینکه از زیر کار نظامی دربیاییم، گفتیم که ما تئاتر کار میکنیم! در دوره سربازی چند تئاتر آماتوری با دوستان کار کردیم، بعد از پایان خدمت سربازی، آمدیم به تهران و جویای کار، خیلی اتفاقی دیدم که در روزنامه اطلاعات یک آگهی زدهاند که هنرستان هنرپیشگی هنرجو میپذیرد.
یعنی شما بعد از دیپلم و سربازی رفتن، آمدید به هنرستان هنرپیشگی؟
بله و دلیل
اینکه سن و سال من از بعضی دوستان همدورهام بیشتر است، همین است. از همان
دوره سربازی سخت به هنر علاقهمند شده بودم، در هنرستان هنرپیشگی اسم
نوشتم، امتحان دادیم و قبول شدیم. در خدمت استادان خیلی خوبی که آنجا بودند
یک دوره سه ساله را گذراندیم.
چه کسانی بودند؟
استاد علیاصغر گرمسیری، استاد رهاورد، استاد حبیب یغمایی، خانم ملک ساسانی، مثلا آقای مهرتاش به ما موسیقی ایرانی درس میداد.
از فضای بیست و هشتم مرداد چیزی خاطرتان هست؟
ما زمان کودتا در اصفهان بودیم که شنیدیم دولت مصدق را سرنگون کردند، در اصفهان آنقدرها شلوغ نشد، اصل قصه کودتا در تهران بود.
آن شعبان جعفری معروف را شما دیده بودید؟
نه ندیده بودمش، شعبان جعفری در تهران زورخانه داشت و به دربار وابسته بود.
یعنی در سریال هزاردستان که شما به نوعی شخصیت او را بازآفرینی کرده بودید، هیچ تجربه نزدیکی از شخصیت او نداشتید؟
در هزاردستان آن شخصیتی که من نقشش را بازی کردم، شعبان استخوانی بود که جزو کمیته مجازات بود، ربطی به شعبان جعفری نداشت، هرچند گرتهبرداریهایی هم از او در این شخصیت شده بود، اما مال زمان و مکان متفاوتی بودند، البته باید بگویم که تهیهکننده سریال هزاردستان هم آقای شنگله بود.
خاطرهای از سریال
هزاردستان که تابه حال جایی تعریف نکرده باشید، دارید؟
در هزاردستان، آن صحنه آخری که مفتش شش انگشتی
میخواست شعبان استخوانی را بکشد، من به علی حاتمی گفتم: علی جان! شعبان
یک لوتی است، در فرهنگ لوتیهای قدیم اینطور است که اگر دشمن آمد
و کارد زد به شکمش، رودههایش را میگذارد و دنبال قاتل میدود، گفتم ولی
در این سکانس، یک گلوله به شعبان میزنند و تمام.
بهتر است اینطوری باشد که وقتی تیر اول را میزنند، من بیفتم
دنبال قاتل، تیر دوم را بخورم و باز قدمها کوچکتر بشود و وقتی بهقاتل
رسیدم، او با تیر سوم مرا بکشد، مرحوم علی حاتمی گفت اینکه میگویی
خیلی خوب است، ولی به ما گفتهاند که باید این صحنه را همین الان تمام کنیم، به
دلیل کمبود وقت و بودجه و آن چیزی که تو میگویی طول میکشد، اینجا بود
که شدیدا عصبانی شدم نه از دست علی حاتمی، بلکه از سیستمی که نگذاشت
علی حاتمیها کار خودشان را آن طور که دوست دارند، انجام دهند.
بعد از هنرستان هنرپیشگی چه کردید؟
بعد ما رفتیم دانشگاه هنرهای دراماتیک که البته برای اولین بار بود این دانشگاه در ایران تأسیس شده بود، حتی یکسری از بچهها رفتند دانشگاه تهران که آنها قبول نکردند، ولی وزارت فرهنگ سابق که آقای دکتر فروغی بودند که به پای تئاتر و موسیقی این مملکت خدمات بسیار شایانی کرد، دانشگاه دراماتیک را ایجاد کرد و ما هم کنکور دادیم و قبول شدیم و استادان درجه یک این مملکت آنجا تدریس میکردند.
همدورهایها و استادان شما چه کسانی بودند؟
معروفترین همدورهای ما، مرحوم علی حاتمی بود. در آن دانشگاه رشتههای بازیگری، ادبیات دراماتیک، نمایشنامهنویسی، کارگردانی و طراحی صحنه داشت و آنجا دکتر آرمانپور، زندهیاد دکتر محمدجعفر محجوب، دکتر صفا، هشترودی، دکتر خوانساری، آقای شنگله و آقای حمید سمندریان تدریس میکردند.
مرحوم حسین تهرانی که نوازنده معروف تنبک بود به ما ریتم درس میداد، دانشکدههای هنرهای دراماتیک، ساختاری مدرن، ولی با استادان بزرگ و قدیمی داشت و این فرصت بسیار خوبی به ما میداد.
پایاننامه لیسانس شما چه بود؟
عنوان پایاننامه
من «تأثیر متقابل جامعه و هنر» بود و استاد راهنما هم زندهیاد دکتر آریانپور.
اولین نقش سینمایی شما چه بود؟
فیلمی که آقای فرخ غفاری ساخته بود به نام شب قوزی.
نقش شما در این فیلم چه بود؟
من نقش یک سلمانی را داشتم که یک شاگرد داشت و نقش آن را خود آقای غفاری بازی میکرد، به نظر من از فیلمهای خوب و ماندنی است که الان نسخه اصلی فیلم در موزه سینماتیک فرانسه هست.
اولین بار که طعم
سانسور و توقیف در سینمای ایران را چشیدید، کی بود؟
یک فیلمی قبلا آقای فرخ غفاری ساخته بود به اسم
«جنوب شهر» که در سینمای مایاک نشان دادند آن موقع سرتیپ نادر
باتمانقلیچ وزیر کشور بود، شب سوم آمده بود فیلم را دیده بود و بلافاصله دستور
توقیف فیلم را داد و آقای فرخ غفاری را هم شب بازداشت کردند.
خاطرهای از هنرمندان درباری هم دارید؟
البته یک سری
از بچههای هنرمند و هنرپیشه بودند که در جشنهای بیست و هشتم مرداد
میرفتند در کاخ و یک مقدار ادا و اصول در میآوردند، ولی ماها مطلقا این کار
را نمیکردیم.
آقای کشاورز میشود گفت که تقریبا با همه کارگردانها کارکردهاید بجز آقای مسعود کیمیایی؟
بله میشود اینطور گفت، با کیمیایی کار نکردم چون آن موقع بچههایی که در بخش تئاتر وزارت فرهنگ و هنر بودند حق اینرا که در هر فیلمی بازی کنند، نداشتند و تعهد داشتند که فقط فیلمهای درجه یک و هنری بازی کنند، که در آنجا من یادم است آقای کیمیایی فیلم قیصر را میخواست بسازد که از من هم دعوت کرد، اما چون ما اجازه نداشتیم من نرفتم، نقش من را آقای جمشید مشایخی بازی کرد.
ظاهرا شما از سینمای کیمیایی خوشتان نمیآید؟
درست است، من خیلی از تم کارهای کیمیایی خوشم نمیآید.
بزرگترین حسرت هنری محمدعلی کشاورز؟
هنرمندی بود به نام آقای اصغر تفکری، اگر بود و میگذاشتند و فرصت میداشت از بزرگترین کمدینهای تاریخ ایران میشد.
آقای کشاورز بدترین نقشی که بازی کردید و پشیمان هستید چه بود؟
من از فیلمهایی که بازی کردم پشیمان نیستم.
مشکل مهم سینمای ایران از نگاه محمدعلی کشاورز؟
در تلویزیون و تئاتر و سینما، چیزی که الان نداریم یا به صورت کامل و ایدهال نداریم، تهیهکننده خوب است، بسیاری از مشکلات و مفاسد ناشی از تهیهکننده نامناسب، کار نابلد یا کاسبکار است، الان هرکسی گاوداری دارد و پولدار است میآید تهیهکننده سینما میشود! همین است که نجابت را از سینمای ما برده است و باعث این مشکلات و فسادها شده است.
اگر وارد عرصه بازیگری نمیشدید دلتان میخواست چهشغلی داشته باشید؟
نمیدانم روزگار
به چه صورت رقم میخورد. البته من اول در دانشکده پزشکی قبول شدم، ولی
وقتی برای اولین بار به سالن تشریح اجساد رفتم، دیدم که نمیتوانم!
چه نقشی را دوست داشتید بازی کنید اما نکردید؟
من خیلی دوست داشتم نقش یک رهبر ارکستر را بازی کنم، الان که دیگر پیر شدیم و از کار افتادیم. گفتند چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو.
شما تا به حال عاشق شدید؟
بله، یک بار عاشق
شدیم و برای همیشه عشق را کنار گذاشتیم و برای هفت پشتمان بس است!
میشود بگویید داستان چه بوده؟
دختری که گرفتمش عاشقش بودم دیگر.
میتوانید بگویید داستان چه بود؟ بازیگر بود؟
نه بازیگر نبود، ما رفتیم خواستگاری و ازدواج کردیم و کمی بعد جدا شدیم، تلخی آن هنوز با من هست، البته ثمره آن هم نلی، دخترم است که همه چیزم است و در کار هنری هم بسیار فعال است.
این روزها شما در خانه چه کاری انجام میدهید؟
من فقط کتاب میخوانم.
چه کتابی؟
تمام کتابهای من درباره ادبیات است.
معرفتترین دوست محمدعلی کشاورز؟
علی نصیریان.
شما، آقایان
علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت الله انتظامی، چهار پیشکسوت و تفنگدار
سینمای ایران هستید، هرکدام را چطور توصیف میکنید؟
علی نصیریان، نویسنده، کارگردان و بازیگر ایرانی
است و کمتر کسی اینها را با هم دارد. عزتالله انتظامی، آدمی واقعا
دلسوز، هم در زندگی شخصی هم در زندگی هنری و جمشید مشایخی به پای این سه
نمیرسد، ولی آکتور خوبی است.
شما از مردم ایران راضی هستید؟
من مردم پایین شهر را خیلی دوست دارم. پایین شهریها مانند کف دست میمانند، زلال، شفاف و بامعرفت! هیچ جای دنیا شرافت و انسانیت ایرانیها را ندارد.
بدترین عادت مردم ایران چیست؟
دروغگویی !
آقای کشاورز اصفهانیها چه جور آدمهایی هستند؟
برعکس آنچه که میگویند بسیار آدمهای سادهای هستند.
زرنگ نیستند؟
نه، میگویند
که خیلی زرنگ هستند، اما در کارشان حسابگر هستند؛ یعنی اگر مهمانی بروید آنجا
صاحبخانه مینشیند و میگوید گز میخورید، اگر بگویند آره، میگوید خوب
بروید بخرید. (میخندد)
دلتان میخواهد به اصفهان برگردید؟
دلم میخواهد به اصفهان برگردم، هنوز نفهمیدند پلهایی که آنجا ساختند با چه مادهای بوده که 400 سال است چیزی نشده، اما بیآبی رخ اصفهان را که زایندهرود است، گرفته است. تا آب به زایندهرود برنگردد، من هم به اصفهان برنمیگردم!
چیزی که الان محمدعلی کشاورز از مسئولان میخواهد؟
من تعجب میکنم چرا این شهرکی را که علی حاتمی ساخت اسمش را گذاشته اند شهرک غزالی؟ چرا نگذاشت شهرک علی حاتمی؟ درست است که فیلمهای علی حاتمی جاودانه خواهند ماند، اما باید این نامگذاری هم میشد و به نظرم در این مورد یک مقداری بیمهری شده است.
لینک مطلب : http://goo.gl/TC2OIZ
گرجستان دومین کشور امن، ارزان و دوستانه جهان
به گزارش تفلیس.کام، سایت اینترنتی ‘ کیمشان ‘، بر اساس گزارش ۵۰۰ صفحه ای ‘ مجمع جهانی اقتصاد ‘ و همچنین داده های پایگاه اطلاعاتی ‘ نومبئو ‘، گرجستان را دومین کشور امن، ارزان و دوستانه جهان معرفی کرده است!
بر اساس رتبه بندی این وب سایت، کشورهای مقدونیه، گرجستان، امارات متحده عربی، مراکش، هنگ کنگ، مونته نگرو، مالت، تایوان، اتیوپی، تایلند، استونی، سریلانکا، نپال، بوسنی و هرزگوین و پرتغال، به ترتیب، ۱۵ کشور امن، ارزان، و دوستانه جهان، معرفی شده اند.
کیمشان، همچنین، ونزوئلا، ترینیداد و توباگو، بولیوی، روسیه، نیجریه، نروژ، ایران، لتونی، دانمارک، آرژانتین، پورتو ریکو، استرالیا، فرانسه، پاکستان و ایتالیا را، به ترتیب، به عنوان نا امن ترین، گران ترین و غیر دوستانه ترین کشورهای جهان، معرفی کرده است.
این وب سایت، تاکید کرده که سه شاخص امنیت، مخارج و رفتار مردم با افراد غریبه را به صورت همزمان در نظر گرفته و کشورها را رتبه بندی کرده است.
کیمشان، در حالی گرجستان را دومین کشور دوستانه جهان معرفی کرده که ‘ بنیاد حمایت از امور خیریه ‘ در بریتانیا، گرجی ها را مهربان نمی داند.
لینک مطلب: http://goo.gl/RQ6eWX
برگزاری سمینار تاریخچه مهاجرت گرجیها به خوزستان
مراسم تجلیل از بانو نیره زمان رشیدیان و بررسی تاریخچه مهاجرت گرجیها به خوزستان در دزفول برگزار شد.
به گزارش سایت تحلیلی خبری پونه زار، علیرضا قادرپناه، کارشناس ارشد زبان شناسی، در گفتگو با خبرنگار پونه زار از برگزاری سمیناری در دزفول به منظور بررسی تاریخچه مهاجرت گرجیها به خوزستان و تأثیرات فرهنگی آنها خبر داد.
وی گفت این سمینار برای تجلیل از بانو نیره زمان رشیدیان، ادیب و محقّق دزفولی، که گرجی الاصلِ اهل دزفول است و به همّت اداره میراث فرهنگی و گردشگری دزفول، دفتر نمایندگی یونسکو در دزفول و تعدادی از سازمانهای مردم نهاد، در مجتمع فرهنگی و سینمایی دزفول برگزار شد.
پایگاه خبری روناش در این مورد گزارش داده است در آغاز برنامه عبدالحسین پور رکنی، رئیس دفتر سازمان یونسکو در دزفول، پیام سفیر گرجستان در ایران را قرائت کرد. در این پیام به اشتراکات فرهنگی و روابط دوستانه ایران و گرجستان و حضور خاندان واخواشتی خان، حاکمان گرجی تبار شوشتر و جایگاه این خاندان در دوران صفویه اشاره شده بود. سفیر گرجستان در بخشی از این پیام فامیلهایی چون گرجی، گرجی زاده، گرجیان، رشیدیان، کوچک زاده و قزلباشان را در ایران از اَخلاف گرجیانی نام برد که در گذشته به ایران مهاجرت کردهاند.
در ادامه امین قزلباشان، پژوهشگر تاریخ خاندان گرجی تبار باراتاشویلی در ایران، به پیشینه تاریخی مهاجرت گرجیها به خوزستان اشاره کرد و عواملی چون حمله کریم خان زند به فریدونشهر در اصفهان، تبعید یکی از بزرگزادههای گرجی به دزفول و به حکومت نشاندن فردی از خاندان گرجی تبار باراتاشویلی به عنوان حاکم شرق خوزستان را برخی از دلایل مهاجرت گرجیها به خوزستان برشمرد. این پژوهشگر ساخت مساجد و حمام، ترمیم پلها، نشر کتب علمی و ایجاد سیستم آبرسانی را بخشی از خدمات گرجیها در خوزستان برشمرد. وی با استناد به تذکرههای دزفول و شوشتر خاطرنشان کرد که واخوشتوخان، فرمانده گرجی تبار صفویه، و نوادگان او همه عدالت گستر، رعیت پرور و متدیّن بودند.
در این سمینار از بانو نیره زمان رشیدیان تجلیل به عمل آمد. گفتنی است این بانوی ادیب و فرهیخته تاکنون ده جلد کتاب در زمینه تاریخ و ادبیّات تألیف کرده است. از جمله آثار ارزشمند وی «نگاهی به تاریخ خوزستان» با مقدمهای از دکتر محمّد ابراهیم باستانی پاریزی و «ایران نامه» به سبک شاهنامه فردوسی (به صورت نثر) را میتوان نام برد. در پایان از طرف دفتر نمایندگی یونسکو و سازمان میراث فرهنگی لوح تقدیری به ایشان اهدا گردید.
لینک مطلب: http://goo.gl/V9Hsoe
وزارت امور خارجه گرجستان، روادید برای ایرانیان از ۲۶ بهمن امسال را لغو کرد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، در دیدار عباس طالبی فر سفیر جمهوری اسلامی ایران در تفلیس و داوید جالاگانیا معاون وزیر امور خارجه گرجستان، یادداشت رسمی این کشور درباره لغو روادید به سفیر ایران تسلیم شد. بر اساس این تصمیم دولت گرجستان، شهروندان جمهوری اسلامی ایران از این پس می توانند بدون روادید به گرجستان سفر کنند و به مدت 45 روز در این کشور اقامت داشته باشند.
در این دیدار، همچنین چشم انداز روابط دو کشور در حوزه های مختلف از جمله گردشگری، بازرگانی و ترانزیت مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
اطاق مشترک بازرگانی و صنعتی گرجستان و ایران نیز با صدور بیانیه ای از تصمیم دولت گرجستان درباره لغو روادید برای شهروندان جمهوری اسلامی ایران استقبال کرد.
خبرگزاری آپسنی گرجستان اعلام کرد، لغو روادید برای ایرانی ها برای سفر به گرجستان به توسعه روابط بازرگانی و اقتصادی دو کشور و نیز افزایش حجم سرمایه گذاری ایران در گرجستان کمک خواهد کرد.
لینک مطلب: http://goo.gl/9Qyiox
ورود یک زن گرجی به زندگی ناصرالدین شاه و حکومت ایران
ملکه محبوب ناصرالدین شاه از گرجیان
نام اصلی اش فاطمه بود، دختر نور محمد، از گرجیانی که در زمان صفویه، اجدادش را از گرجستان کوچانده و در مازندران سکونت داده بودند.
انیس الدوله ملکه ای بود که برای اولین بار، نشان «تمثال شاه» و «حمایل آفتاب» را در دربار هدیه گرفت. زنی که بدون شک باهوش ترین، با سیاست ترین و با درایت ترین همسر ناصرالدین شاه در امور مملکت بود.
نام اصلی اش فاطمه بود، دختر نور محمد، از گرجیانی که در زمان صفویه، اجدادش را از گرجستان کوچانده و در مازندران سکونت داده بودند. پدرش در جوانی درگذشت و از آن پس نزد عمهاش زندگی میکرد، توسط او به حرمخانه ناصرالدین شاه قاجار (1264 ـ 1313ق) راه یافت و جیران خانم فروغ السلطنه ـ که در آن زمان زن سوگلی شاه بود ـ دختر را به خدمت خود نگاه داشت.
بعد از مرگ جیران تمام اموال او به فاطمه سپرده شد. فاطمه در دربار تصمیم گرفت که با سواد شود و دو سه نفر از ملاباجیهای اندرون (معلم های زن آن روز دربار) مأمور تعلیم و تربیت او شدند تا آنکه در سفر سلطانیه، شاه او را صیغه کرد و فاطمه خانم را «انیس الدوله» لقب داد و بعد هم مالیات شهر کاشان و دهات آن را به انیسالدوله واگذار کرد. ورود این زن به زندگی ناصرالدین شاه و حکومت ایران اینطور رقم خورد.
انیس الدوله در عرصه اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی دوره خودش بسیار تاثیر گذار بوده است به طوری که یکی از افراد آن زمان "تاجالسلطنه" درباره او مینویسد:
"به قدری این زن عاقله و با اخلاق بود که با وجود نداشتن صورت خوبی، برای سیرت خوب، او زن اول محترم بود. در این تاریخ که من مذاکره میکنم، او تقریباً سی ساله، قدی متوسط، خیلی ساده، آرام، باوقار، سبزه، با صورت معمولی بلکه یک قدری هم زشت، لیکن خیلی با اقتدار. تمام زنهای سفرای خارجه به منزل او پذیرفته شده، در اعیاد و مواقع رسمی به حضور میرفتند. و این خانم بزرگ محترم اولاد نداشت، و مرا برای خود اولاد خطاب کرده، مهر مخصوص نسبت به من داشت. و همین قسم، جمیع خانوادههای محترم و نجیب و زنهای وزرا و امرا به منزل او پذیرفته میشدند. و تمام عرایض اغلب به توسط او انجام گرفته در حضور سلطان عرض و قبول میشد."
رتبه میزان با سوادی گرجیها در دنیا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
این فهرست کشورها بر پایه میزان با سوادی، در برنامه توسعه، سازمان ملل گزارش شده است
این گزارش با استفاده از اطلاعات میزان باسوادی بزرگسالان از سازمان ملل متحد، یونسکو و مؤسسه آمار (UIS) که ترکیبی از تخمین آنها زده شده است.
اطلاعات کامل و لینک مطلب : https://goo.gl/IBymc0
ایراکلی قاریباشویلی نخست وزیر گرجستان بمناسبت واقعه سیل در تفلیس روز 15 جون جاری را روز عزای عمومی اعلام کرد. نخست وزیر همچنین 10 میلیون لاری کمک دولت به شورای شهر تفلیس را مورد تائید قرار داد که قرار است صرف جبران خسارات بشود. متاسفانه آمار قربانیان این بلای طبیعی در حال افزایش است و بر اساس آخرین گزارش لااقل 12 نفر جان خود را از دست داده اند.
سفارت ایالات متحد امریکا در تفلیس این واقعه را به همه رنج دیدگان از آن تسلیت گفت. میخیل ساکاشویلی رئیس جمهور سابق گرجستان و فرماندار جدید اودسا نیز در صفحه فیسبوک خود به خانواده های آسیب دیده تسلیت گفت. ساکاشویلی اعلام کرد که با وزارت کشور اوکراین گفتگو کرده است و این کشور آماده است تا به گرجستان کمک برساند.
با توجه به ابعاد فاجعه و اینکه سفارت امریکا در روز تعطیل نیز به این واقعه تلخ واکنش نشان داد، انتظار میرود بزودی شاهد واکنش مقامات رسمی از سوی ایران نیز باشیم.
**************************************************************************
وبلاگ گرجیان ایران در تاریخ نیز این واقعه دردناک را به ملت گرجستان و بازماندگان قربانیان ، تسلیت می گوید و ما نیز در غم آن عزیزان از دست رفته سوگواریم.
با توجه به هزینه هایی که برای ساخت این تندیس از بیت المال شده است، باید منتظر نشست و دید که تصمیم نهایی مسئولین برای این تندیس چه خواهد بود.
یکی از دوستان قدیمی ما متاسفانه از بین ما رفت، ولی یاد و خاطراتش برای ما همیشه خواهد بود
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
روحش شاد و یادش گرامی باد